کد مطلب:141964 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

امام در مجلس یزید
وقتی امام سجاد علیه السلام به همراه اسرا به مسجد اموی آمد، از یزید درخواست كرد كه سخن بگوید. یزید گفت: آری، لیكن ناروا مگو. امام فرمود: «من در جایگاهی قرار دارم كه سزاوار نیست سخن بیهوده بگویم ولی تو چه گمان داری، اگر رسول خدا مرا در این حال ببیند؟» یزید دستور داد تا زنجیرها را از او برگیرند. [1] .

یزید به خطیب دستور داد: بر منبر رود و مدح و ثنای معاویه گوید و در نكوهش امام


حسین علیه السلام و خاندانش سخن بگوید. خطیب ناسزا و توهین بسیاری به امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام روا داشت.

ناگاه امام سجاد فریاد بلند بركشید و فرمود: «ای خطیب! تو برای رضای مخلوق، خشم آفریننده را بر خود خریدی؟ در نتیجه جایگاه خویش را در دوزخ مهیا ساختی».

وه چه نكو ابن سنان سروده:



اعلی المنابر تعلنون بسبه

و بسیفه نصبت لكم اعوادها؛ [2] .



آیا بر فراز منبرها آشكارا (امیرالمؤمنین) را دشنام می دهید در حالی كه به شمشیر او آن چوب ها بر پا گشته است».

آنگاه امام علی بن الحسین رو به یزید كرده و فرمود: «آیا به من اجازه می دهی كه برفراز آن چوب ها رفته، چند كلامی با مردم سخن گویم، به گونه ای كه رضای خدای سبحان در آن باشد و شنوندگان را اجز و ثوابی برسد؟» [3] .

ابتدا یزید با این امر مخالفت نمود، اما در برابر اصرار مردم یزید گفت اگر او بالای منبر برود پایین نمی آید مگر این كه مرا رسوا كند؛ وقتی امام بالای منبر رفتند ابتدا حمد الهی را به جای آوردند، پس فرمودند: ای مردم! خداوند متعال به ما شش چیز عنایت نموده و به هفت چیز فضیلت داده است؛ خداوند متعال به ما علم و حلم و بخشش و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را عنایت نموده است و ما را فضیلت داده بر این كه پیامبر برگزیده از ماست و صدیق (لقب امیرالمؤمنین علیه السلام) از ماست و جعفر طیار از ما اهل بیت است و شیر خدا و رسولش از ماست و دو سید جوانان بهشت از ماست، حال اگر كسی مرا می شناسد كه می شناسد و اگر نمی شناسد، من خود را معرفی می كنم.

ای مردم! من فرزند مكه و منی هستم، من فرزند كسی هستم كه با اطراف عبایش


حجرالاسود را حمل نمود، من فرزند بهترین كسی هستم كه احرام بست و طواف كرد، من فرزند بهترین كسی هستم كه حج به جای آورد و تلبیه گفت، من فرزند بهترین كسی هستم كه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داده شد، من فرزند كسی هستم كه به خداوند به اندازه ]فاصله[ دو كمان یا كمتر نزدیك شد، من فرزند كسی هستم كه با ملائكه آسمان نماز خواند؛ من فرزند كسی هستم كه هر چه خداوند می خواست بر او وحی كند وحی می كرد، منم فرزند رسول خدا، منم فرزند علی مرتضی، من فرزند كسی هستم كه با مشركات آن قدر جنگید كه زبان به لا اله الا الله گشودند....

منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند بهترین زنان، آن قدر این كلمات را تكرار كرد كه یزید از شورش مردم بر خود ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید: وقتی موذن ندای الله اكبر داد، امام فرمودند هیچ چیز والاتر از خداوند متعال نیست، و وقتی گفت اشهد ان لا اله الا الله؛ امام فرمودند گواهی می دهد بر آن گوشت و پوست بدنم، و وقتی مؤذن ندای أشهد ان محمدا رسول الله دادند. امام اشاره به یزید كردند و گفتند یزید محمد جد من است یا جد تو! اگر بگویی جد من است دروغ گفته ای و اگر بگویی جد تو است پس چرا ذریه اش را به قتل رساندی!! [4] .

درسی كه می توان گرفت: در گفتار امام، درس دفاع از دین و حقیقت هست:

1. امام خود را برتر از آن می بیند كه به بیهوده گویی پردازد؛

2. امام منبری كه در آن به اولیای خدا دشنام گفته شود و مدح و ثنای ستمگران خوانده شود، چوب هایی بیش نمی داند.

از اینجا روشن می شود كه ارزش ذاتی منبر در این است كه برای بیداری بندگان خدا به كار گرفته شود و آنها را به سوی حق و حقیقت راه نماید.



[1] مثير الاحزان، ص 99.

[2] نفس المهموم، ص 284؛ مثير الاحزان، ص 102.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 137؛ نفس المهموم، ص 284.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 137 - 139 با كمي اختلاف در مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 168 - 169؛ نفس المهموم، ص 285 - 286.